عقیقه ی نازدار من
عشق من: توی پونزده روزگیت بابایی مهربون یه کوسفند چاق و چله خرید و برات قوربونی کرد تا انشاالله از بلا حفظ بشی اینم گوسفنده: ظهرشم واسه چشم روشنی یکی یه دونه مون همه فامیلو دعوت کردیم خاطرت خیلی عزیزه هاااااااااااااا بعد از دعوتی هم بار و بندیلو جمع کردیم و رفتیم خونه مامان جون طیبه و یه یک هفته ای حسابی به زحمتش انداختیم چند روز بعد از عقیقه برای اولین بار بردیمت سر مزار باباجون و دایی مهدی و میلاد خدا رحمتشون کنه و اما اندر حواشی عقیقه: گم شدن موبایل عمو مهدی بود که همه مونو ناراحت کرد ...
نویسنده :
مامان افسانه
22:37