عقیقه ی نازدار من
عشق من:
توی پونزده روزگیت بابایی مهربون یه کوسفند چاق و چله خرید و برات قوربونی کرد تا انشاالله از بلا حفظ بشی
اینم گوسفنده:
ظهرشم واسه چشم روشنی یکی یه دونه مون همه فامیلو دعوت کردیم
خاطرت خیلی عزیزه هاااااااااااااا
بعد از دعوتی هم بار و بندیلو جمع کردیم و رفتیم خونه مامان جون طیبه و یه یک هفته ای حسابی به زحمتش انداختیم
چند روز بعد از عقیقه برای اولین بار بردیمت سر مزار باباجون و دایی مهدی و میلاد
خدا رحمتشون کنه
و اما اندر حواشی عقیقه: گم شدن موبایل عمو مهدی بود که همه مونو ناراحت کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی