خبر خبر
دختر نازم سلام ده روز خونه نبودیم و بابایی پیشمون نبود و کلی من گریه کردم و یه دنیا از دوری بابایی و جاموندن از کاروان عشق غصه داشتم و.... ولی بلاخره تموم شد و بابایی از کربلا برگشت و فراق تموم شد و برگشتیم خونه و... اما... تو این چند روز اتفاقاتی افتاد که میخوام اینجا یادگار بمونه شب یلدا... ما دوتا شب یلدا داشتیم. تعجب نکن یه شب قبل از شب یلدا ما همگی خونه مادر بزرگ من که الهی خدا سلامت نگهش داره جمع بودیم خیلی جمع شلوغ و بشاشی بود ولی چه فایده که بابایی نبود و من... بی خیال واما شب دوم که شب یلدا بود خونه مامان جون اشرف بودیم و اونجا هم جای خالی بابایی تو گلوم بغض انداخته بود و وقتی بابایی از کربلا زنگ زد و ...
نویسنده :
مامان افسانه
18:45