فاطمه نازمفاطمه نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

فاطمه نازدار من

یه دنیا حسرت

1392/9/18 17:39
نویسنده : مامان افسانه
215 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح بابایی به خونه تلفن کردمتفکر

من داشتم حاضر میشدم که ببرمت برا واکسن ، فکر کردم میخواد همینو یاد آوری کنه ولی گفت:میای بریم کربلا؟تعجب(آخه بابایی واسه اربعین داره می ره کربلا و من به خاطر شما از عشقم یعنی کربلا گذشتم) گفتم فاطمه چی ؟ گفت اونم بیاریتعجب

نمیدونم چرا یه شوری تو وجودم به پا شد. عقلم از اول میگفت که من با وجود شما و شلوغی کربلا تو ایام اربعین نمیتونم برم ولی احساسم فرمان مخالف میداد. که با این حرف بابایی احساسم غالب شده بود و همش به خودم میگفتم مگه چی می خواد بشه فوقش ده روز سختی رو به جون می خرم و از شما هم بیشتر مراقبت میکنم

خلاصه تا ظهر که از بابایی مهلت خواسته بودم تا فکرامو بکنم دل تو دلم نبود. از چند نفر مشورت گرفتم ، حتی استخاره هم گرفتم و خوب اومد.

دلو زدم به دریا و گفتم یا امام حسین اگه خیره خودت این سفرو قسمتم کن.

ظهر که بابایی اومد گفتم ما هم میایم و بابایی کمی تا قسمتی ابری تعجب کردتعجب ولی گفت شب میریم دفتر کاروان تا فیشتو بریزمYah(خودش ظهر پاسپورتمو با مال خودش برده بود دفتر کاروان)

من با شما تو ماشین موندیم و بابایی رفت و بعد چند دقیقه برگشت و گفت کاروان یه نفر جا داره.

خیلی خوشحال شدم ولی بابایی گفت که شما هم باید پاسپورت داشته باشی

یه دفعه شدم مثل بادکنکی که بادشو خالی میکنن...pouting face emoticon

بله فاطمه خانم من به خاطر شما سفر به شهر عشقو از دست دادم و یه حسرت بزرگ رو دلم موند

هرچی خیره...

حتما یه حکمتی توشه یا اینکه برای دومین بار هنوز لیاقت زیارتو پیدا نکردیم

حالا بی خیال اینم یه نما از فاطمه زمستونی


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

خاله زهرا
18 آذر 92 18:42
سلام ایشالا سال دیگه 3تایی میرید
مامان افسانه
پاسخ
بی شما دوستان
مامان آیدا
18 آذر 92 19:22
سلام ایشالله باباش صحیح وسالم بره برگرده وقت زیاده سه تایی بریت مکه خانواده]درمورد دندون پرسیدی وراستش من آیدارو که بردم دکتر گفت این علامتا مربوط به تیز شدن لثه هاشه حتی بدنشم یه مقدار جوش زده وحتی دکتر میگفت ادراربچه ها موقع دندون درآوردن تند میشه وبوی تندی داره تمام این علامتارو من دارم میبینم یواش یواشم داره لثه هاشو به سینم سفت میماله مسواک لثه خیلی عالیه دوسش داره وقتی رولش میکشم خوشش میاد[
مامان افسانه
پاسخ
ممنون از راهنماییت
مامان عسل
18 آذر 92 23:39
عزیزم امام حسین هیچ وقت راضی نیست که شما با مشقت به زیارتش برید دوست داره مهمونش راحت باشه و عذاب نکشه . انشالله وقتی می ری که نخوای به خودت سختی بدی.
مامان افسانه
پاسخ
آره دیگه تصمیم به این شد یه وقت خلوت تر سه تایی با هم بریم ممنون که به ما سر میزنید
سمیه مامان زینب
19 آذر 92 0:38
سلام عزیزم خوبی ؟فاطمه جون خوبه ؟اولا 4ماهگیت مبارک عزیز دلم بعدشم افسانه جون غصه نداره حتما خیری توش بوده ایشالا سال دیگه 3تایی باهم‍‍‍‍!!!!! من وشوشرم هم توفکرش بودیم ولی چون شنیدم کربلا اعمال ونمازهاش خیلی زیاده گفتیم ایشالا وقتی زینب فهمیده شد براهمون رفتیم کیش
مامان افسانه
پاسخ
ممنون به لطف شما بله اون که درش شکی نیست خداییشم که کیش با کربلا با هم وجه تشابهی دارن هااااااااااااا نه؟
آدرینا
19 آذر 92 10:17
ای جونم فاطمه جونی
مامان افسانه
پاسخ
مرسی خاله
مرضيه (مامان محمدمهدي)
19 آذر 92 10:44
سلام خانم انشاالله به زودي قسمتتون بشه و سه تايي بريد زيارت و پابوسي آقا ماشاالله به دختر نازتون، خدا حفظش كنه
مامان افسانه
پاسخ
سلام ممنون که به ما سر زدی انشالله قسمت شمام بشه
خاله زهرا
19 آذر 92 14:13
دوستم دوستای قدیم. دارم برات خانم خانما. فاطمه جونم حالا فهمیدی چرا دلم براتو بیشتر تنگ میشه نفسم
مامان عسل
19 آذر 92 14:27
عزیزمم وزن عسل الان خوبه چون وزن اولیه عسل کم بود و یک ماه هم زودتر به دنیا اومد . من هم شیر خودمو به عسل میدم هم شیرخشک . دکتر گفته بود روزی دوبار شیرخشک بهش بدم ولی من از سه ماهگی که وزن زیاد نکرد روزی 4 بار با مقادیر زیاد بهش می دادم البته دکتر براش یه شربت اشتها و مکمل رشد به نام نیوزینک گرفت که هر شب یک قطره چکان بهش میدم و واقعا روی اشتهاش تاثیر داشت . چون عسل با اینکه 3 ماهش بود ولی 60 سی سی رو نمی خورد و شیر خودم هم نهایتا 5 یا 10 دقیقه در هر وعده می خورد . بعد از دادن شربت تا 120 سی سی رو هم توی هر وعده می خورد . البته دادن هر گونه شربت باید با نظر دکتر باشه. انشالله موفق باشی.
مامان افسانه
پاسخ
همچنین شما ممنون از لطفتون
مامان فاطمه
19 آذر 92 16:10
مامانی ناراحت نباش ایشالله سال بعد سه تایی می رید.ایشالله همسرتون به سلامتی برگرده.فاطمه نازمو ببوس
زندایی جون
19 آذر 92 18:03
قربون فاطمه زمستونی بشم دلم برای خنده هاش تنگ شده مامانی چرا فاطمه جونو نمیاری ببینیمش از طرف ما یه ماچ آبدارش بکن امام حسین دوست دار ه،نازدار یه موقعی به پابو سش بیاد که خلوت باشه و اساسی زیارت کنه
مامان افسانه
پاسخ
مرسی زن دایی جووووووووووووووووووووووووووون خیلییییییییییییییی دوستت دارم
مامان محمد مهدی
21 آذر 92 18:07
سلام وقتی ماجرای رفتن کربلا تو خوندم گریم گرفت اما هرچه خیره ان شاالله سال دیگه سه تایی برین کربلا
مامان افسانه
پاسخ
ایشاالله و قسمت شمام بشه