فاطمه نازمفاطمه نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

فاطمه نازدار من

شب عید مبعث و هنرنمایی

1393/3/6 17:04
نویسنده : مامان افسانه
179 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم

دیشب شب عید مبعث بود و ما خونه باباجون بودیم و همگان شگفت زده از کارهای توووووووو

حقا که دختر خلف خودمی چرا که مثل من نه ماهگی هم به حرف اومدی و هم راه افتادی

بله دختر نازم دیشب چندین بار یه مسافت یه متری رو با قدمات تلو تلو میرفتی و ما اینجوریپریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

تازه سه بارم وسط خونه خودت بلند شدی و ایستادی و یه بارشم دوسه قدم به جلو رفتی و ما همگی ذوق مرگ شده بودیم از کارات. بابایی هم دیشب رفته بود باشگاه و یه ذوق اساسی رو از دست داد

باباجون و مامان جون مهربون از ذوقشون بهت عیدی دادن البته باباجون به عمه جون هم عیدی داد که...خندونک بزرگ شدی حتما یادت باشه این مساله رو به روش بیاریخندونک

بابایی مهربون هم یه دست لباس واسه عیدی و جایزه راه رفتنت خرید که عکسشو بعدا میزارمخندونک

راستی یه چیز که خیلی ما رو کیفور کرده اینه که معنی کلمه خداحافظی رو کاربردی یاد گرفتی و امروز هر بار میگفتیم خداحافظی کن دست تکون میدادی و نیاز به هیچگونه اشاره خاصی نبود قوربون دختر فهمیدم بشم

امروز داختریی گلم فاطمه با شوهرش از مکه اومده بودن و هگی تو باغ دایی جون جمع بودیم خیلی خوش گذشت خوج به حالشون که به این زودی طلبیده شدن

پسندها (4)

نظرات (7)

m0zhde
6 خرداد 93 17:12
khoda negah dare fateme jono
مامانی و بابایی دخمل بلا
6 خرداد 93 17:38
سلام مامانی گل و مهربون فاطمه جونم ماشاااااااااااااااااااااااااالله دختر زرنگممممممممممممممم. آفرین که به این همه هوش و ذکاوت . کادوها نوششششششششش جونت دخملی باهوش و زرنگگگگگگگگگگگگگگ. عزیز دلم برای دخملیت حتما اسپند دود کن . چشم بد ازش دور باشه انشاالله . فداش بشم که اینقدر ماهه . شب عید مبعث چه شبی بوده ها , آخه دیشب فاطمه جونی ما هم برای اولین بار خودش به تنهایی به طور کامل برگشتتتتتتتتتتتت و دمر شد و چندین بار این کارو تکرار کرد و بعد از برگشتن هم کلی دست و پا میزد و سرش رو میاورد بالا تا مارو نگاه کنه , و من و باباییش خیلییییییییییییی ذوق کردیم , منم ذوق زده شده بودممممممممممممم حسابی .
مامانی دخمل بلا
7 خرداد 93 22:42
زندگی دفتری از خاطره هاست ... یک نفر در دل شب , یک نفر در دل خاک , یک نفر همدم خوشبختی هاست , یک نفر همسفر سختی هاست , چشم تا باز کنیم , عمرمان میگذرد , ما همه همسفر و رهگذریم , آنچه باقیست فقط خوبیهاست ....
مهتاب
8 خرداد 93 15:23
فقط مثل همیشه میتونم بگم ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالاه العلی العظیم
خاله زهرا
9 خرداد 93 18:06
سلام افسانه جون خوفی؟ جیگر خاله دلم برات یه ذره شده
سمیه مامان زینب
12 خرداد 93 2:55
ای عروس باز یه تیکه به خواهر شوهر البته من خودم عروسم ودر 20سال آینده اگه عمری بود خواهر شوهر میشم
مامان افسانه
پاسخ
هه بعله
مامان فاطمه
15 خرداد 93 0:01
عزیزمی چقده ناناز شدی فاطمه جوووونمدلم برات تنگ شده بود