تلخی های زندگی نی نی
فرشته کوچولوی مامانی
هنوز تازه داشتیم از کولیکات که هم تو رو اذیت می کرد هم ما رو راحت می شدیم که رسیدیم به دو ماهگیت و ووووووووووووواکسن!!!!!!!!!!!!!
انقدر مامانی رو از واکسن دو ماهگی ترسونده بودن که اصلا دلم نمی خواست ببرمت و واکسنتو بزنن
خلاصه روز موعود فرا رسید و منم چاره ای جز بردنت نداشتم
با مامان جون رفتیم بهداشت هم واسه کنترل قد و وزن هم واسه واکسنات
گل من، تو خواب بودی قد و وزنتو گرفتن که الحمدلله خوب بود: قدت شده بود60سانت که حدود 10 سانت بلندتر شده بودی(ماشالله) و وزنتم شده بود 6/600
بعد بردمت اتاق واکسن ، پاتو گرفتم و... جییییییییییییییییییییییییغت رفت هوا و از خواب بیدار شدی. بغلت کردم دوباره آروم شدیو باز پای بعدی و دوباره جییییییییییییغ و دوباره تو بغلم آروم گرفتی
آوردیمت خونه مامان جون و بهت هر شیش ساعت قطره استامینوفن می دادم و از بس که شما خانم بودی نه تب کردی نه رد واکسنت سفت شد خدارو شکر به خیر گذشت
عشق مامانی