اولین گردش دو نفره
روز دختر بود و من از روزای قبل نتونسته بودم برم بازار و برای عمه فائزه هدیه بخرم
عصر شده بود و تا اومدن بابایی از سر کار دو ساعتی فرصت داشتیم
دلو زدم به دریا و تو رو که هنوز یک ماه بیشتر نداشتی رو حاضر کردم و گذاشتم تو کالسکه و پیاده از خونه راه افتادیم و مسافت خونه تا بازار که مسافت نسبتا زیادی بود رو دو نفری رفتیم
البته اولش به کسی چیزی نگفتم چون می دونستم اگه بگم باهام مخالفت می کنن ولی تو بازار بابایی زنگ زد و وقتی بهش گفتم کجاییم هم خندش گرفته بود هم شدیدا تعجب کرده بود که چطوری نترسیدم بچه یک ماهه رو تنهایی بیرون آوردم
از اولم از خونه نشینی بیهوده خوشم نمی اومد حتی موقعی که تو دل مامان بودی هم من خودمو خونه نشین نکردم و تا شب آخر بارداریم می رفتم بیرون
فک کنم به شمام خیلی خوش گذشت آخه از اول مسیر تا آخرشو خوابیده بودی
قوربون دختر گلم بشم که هر وقت با کالسکه می برمش بیرون یا می خوابه یا اگه بیداره ساکت ساکت با مامان همراه می شه و مامانی رو اذیت نمی کنه
همگی بگید ماشالله
چشم نخوره ایشالله