فضول فضول
دیروز داشتم نماز میخوندم وسطای نماز یه دفعه سر و صدات بلند شد تا نمازمو سلام دادم هزار تا فکر تو سرم اومد تا اینکه دبدمت نمیدونستم بهت بخندم یا اینجوری
و اینگونه بود که همونطور که رفته بودی اون تو خودتم بیرون اومدی البته با کلی سر و صدا و جیغ و داد
دختر فضول من
امروزم که شدیدا علاقه مند شده بودی به مامان تو مرتب کردن کشوهای دراور کمک کنی و هرچی میبردمت اون طرفای خونه با با سرعت و ذوق فراوان میومدی خودتو مینداختی رو لباسا و همه رو به هم میریختی مثل اینجا...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی