شیشه پستونک نخواستیم
از اولی که به دنیا اومدی من اصلا خوشم نمیومد بهت شیشه و پستونک بدم واسه همینم یه بار که دیدم پستونک رو شوت کردی بیرون دیگه تلاشی واسه اینکار نکردم
اما بعضی از این بزرگترا هی گفتن چرا پستونک نمیدی چرا شیشه نمیدی بعدا اینا به دردت میخوره و...................
بعد از شب یلدا که سر جریاناتی به شیشه و پستونک علاقه نشون می دادی کم کم دیگه پستونک خوردنو از حد گذروندی طوری که دیگه کم کم دلت نمیخواست از سینه خودم شیر بخوری و با لذت تمام پستونکو میخوردی
اوایل راستش راضی بودم چون هم تو ساکت بودی و گاهی همین جوری خوابت میبرد هم دو سه ساعتی یه بار شیر میخوردی و کاری به کار من نداشتی
تا اینکه متوجه شدم کم کم موقع شیر خوردن بدجور بد قلقی میکنی و این آخریا هم در حد تیم ملی وقتی میخواستم بهت شیر بدم جیغ میزدی و روتو اون ور میکردی
دیگه دیدم این شیشه و پستونک بدجور داره درد سر ساز میشه واسه همین دیشب دیگه عزممو جزم کردم که هرجور هست فقط شیر بهت بدمو تحت هیچ شرایطی زیر بار ساکت شدنت به بهای پستونک نرم
سر همین موضوع هم با بابایی یه بحث مفصل کردیم که نزدیک بود به خاطر حضرت عالی با هم دعوا هم بکنیم
خلاصه از دیشب تو ترک پستونکی و تو این راه سختی هایی رو باهم تجربه کردیم
گل مامان ؛
من اصلا دوست ندارم شیر خشکی بشی واسه همینم صبح شیشه و پستونکتو یه جایی قایم کردم که نه چشم تو بیفته بهش نه من و نه بابایی
خدارو شکر الان بهتر از قبل شدی ولی هنوزم واسه شیر خوردن اذیت میکنی
صلوات نذر علی اصغر امام حسین کردم که شیر خوردنت مثل قبل از شیشه و پستونک بشه و خدا کنه زودتر بشه