عمه فائزه
سلام عمه جونی
امروز یه دفعه هوس کردم از تو و خوبیات بنویسم
مامانم بهم گفته تو خیلی منو دوست داری
حتی وقتی مثل دیشب حوصله هیچی رو نداشتی بازم باهام شوخی می کردی و منو می خندوندی
مامانم میگه خیلی دوستت داره واسه همینم آجی صدات میکنه
دارم فک می کنم اگه یه روز از پیش ما بری.... مثلا بری دانشگاه یه شهر دیگه یا ایشالله عروس بشی و بری من و مامانی دق می کنیم
یادته اون روز عروسکاتو آوردی و دورم چیدی و ازم عکس گرفتی............
قوربونت بشم عمه جون که اینقد ماهی
قوربونت برم رفیق کلات باشه واسه من؟
فاطمه کجایی وسط عروسکا پیدات نمی کنم عزیزم
تازه مامان میگه واسم کادو هم خریدی ، اینم عکساش
اینارو عمه جونم قبل از تولدم برام خریده
این لباس قشنگارو هم واسه روز دختر برام خریده
اینارو هم اولین باری که بعد از تولدم رفت مشهد برام سوغاتی آورد
دلتون بسوزه
حالا که اینجوریاس منم این گلارو تقدیم عمه جونم می کنم