گل در اومد از حموم...
وااااااااااااااااااای الان نمیدونی چه حس خوبی دارم من
بله امروز واسه اولین بار دخترمو بردم حموم تهنای تهنا بدون کمک مامان جون(البته نباید از زحمات بی دریغبابایی چشم پوشی کرد
خدمتت عرض کنم دختر ناز مامانی، نه اینکه فکر کنی مامانت بی استعداده هاااااااااااا نه!
همش تقصیر مامان جونه که هر بار من اومدم ببرمت حموم گفت بزار من ببرمش هنو دیر نمیشه دفعه بعد تو ببرش ولی دفعه بعدی نبود آخه باز دفعه بعدم همین بساط بود تا اینکه این هفته تصمیم جدیگرفتم که تو نبود مامان جون قبل از اینکه از کربلا بیاد خودم ببرمت حموم و امروز همون روز موعود بود که بعد از ظهر بابایی سر کار نرفت و من شما رو گلو گلو(این اصطلاح بچگی منه وقتی میبردنم حموم . همون گلاب گلابه) کردم
برخلاف ترسی که داشتم خیلی عالی بود و شما هم خوب بودی. فدای گل دختر خودم بشم که اینقدر ماهه
اینم عکس بعد از حموم