جوجه جوجه طلایی
قضیه از جایی شروع شد که یه شب عمه فائزه به عشق شما یه جوجه خرید که باهاش ذوق کنی ولی از اون جایی که شما تو برخورد اولتازه از خواب بیدار شده بودی و با گرفتن بال جوجه با جیغ بنفش عمه جون مواجه شدی دیگه از جوجه ترسیدی و دوست نداشتی باهاش بازی کنی ولی جریان همینجا تموم نشد و دو شب بعد که دوباره رفتیم خونه مامان جون شما وقایع دو شب قبل روفراموش کردی و بیچاره جوجه هه از دستت آسایش نداشت. تا میدیدیش تندی میرفتی طرفش و پاشو میگرفتی و جوجه بی نوا رو بالا و پایین میکردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی