فاطمه نازمفاطمه نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

فاطمه نازدار من

چهارده ماهگی و کلی کار جدید

1393/7/18 11:22
نویسنده : مامان افسانه
725 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم تولد چهارده ماهگیت مبارک

به عبارتی شدی یه سال و دو ماهه

و اما تو این دو ماه کلی شگفتی خلق کردی که به خاطر یکی از همین شگفتیات من زیاد نمیتونم وبلاگتو به روز کنم

دو سه باره که اومدم نشستم و با کلی احساس یه عالمه چیز نوشتم از بزرگ شدنات زاااااااااااااارت اومدی کابلو از پشت کشیدی و همه مطالب پریده و من اینجوری شدمکچل

نزدیک دو هفته ست که یاد گرفتی خودت کفش میپوشی و اگه کفشای خودت دم دستت نباشه کفشای بقیه رو میپوشیخندونک

اینقدررررررررر هم از این کار ذوق میکنی و انتظار تشویق هم داری

 

خیلی علاقه داری اشیا رو داخل کیفی چیزی بزاری و درشو ببندی و مثل آدم بزرگا رفتار کنی

 

چهارتا دندون کرسی داری با هم درمیاری و فقط خدا میدونه چه عذابی داری میکشی دختر نازم

 

ماشالله قدت بلند شده و یه یه ماهی میشه که پا بلندی میکنی و از رو دراور یا میز کامپیوتر هرچی به دستت میرسه رو برمیداری بنابرین دیگه اجناس تو بالا بالاها هم از دستت آسایش نخواهد داشتترسو

 

و بیشترین پیشرفتت تو زمینه حرف زدنه که روز به روز کلمات جدید تری رو تکرار میکنی

و غیر از کلمات به زبون خودت کلی با بقیه حرف میزنیمحبت

کلماتی که جدیدا یاد گرفتی و میگی:

سلام...میگی سع

الو...ایو

هاپو...آپو

شیشه...  شیشع

علی... عیی

پویا...پوا،صبا که بیدار میشی میگی پوا.. یعنی شبکه پویا برات بزارمدرسخوان

داغ...غغغغغغغا، اینو کاربردی یاد گرفتی و وقتی غذای داغ بهت میدم با تمام غلظت میگی غغغا

محمد...ممد

احمد...امد

این دوتای آخری به اضافه علی اسم دایی جوناته و تازه یاد گرفتی بگی و من کلی ذوق میکنمبغل

ولی کلمات دیگه ای رو هم بلدی که دیگه از بس عادی شده فکر نمیکنم گفتنش خیلی عجیب باشه

مثلا مامان و بابا و عمه و آبه و په په و مه مه و.... و اینا رو خیلی وقته کاربردی میگی

 

آها راستی چند شبیه که وقتی میریم خونه مامان جون اشرف میری دقیقا چادر خود مامان جونو پیدا میکنی و میاری میدی دستش و میپری بغلش فضول مامان 

منظورت اینه که ببرنت بیرونخندونک

 

و عمو جون یکی دوبار پتو مسافرتی رو پهن کرده و شما رو توش دراز کرده و با عمه جون مثل گهواره تابت دادن و حالا ما تو شرش گیر کردیم و هرجا هرچی پهن میشه فوری میری وسطش دراز میشی و وقتی میبینی خبری نیست کلی نق میزنی

و هر وقت هم که میریم خونه شون از هرجا هست همون پتو رو پیدا میکنی و میاری خودت پهن میکنی و وسطش دراز میشی تا تابت بدنتعجب

 

کلا به تبلیغات های تلوزیون مخصوصا شبکه آی فیلم علاقه داری و میری جلو تلوزیون می ایستی و تا تهش نگاه میکنی وبابعضی تبلیغاتا مثل لینا همچین شیک و مجلسی و حرفه ای میرقصی و بابایی اینجوریهعصبانیو من اینجوریخنده

چند وقتی هم هست که میبینی ما رو مهر سجده میکنیم تا مهر رو میبینی فوری میای و سرتو رو مهر میزاریمحبت

و جدید ترین پیشرفتت اینه که میگیم فاطمه فلانی رو بوس کن دهنتو میزاری رو لپ طرف و شخص مذکور رو ذوق مرگ میکنیخندونکبوس

 

 

پسندها (1)

نظرات (4)

زهرا
18 مهر 93 20:11
خدابراتون حفظش کنه چ کار قشنگی میکنید براش مینویسید
افسانه
19 مهر 93 13:29
سلام خانومی.خوبی؟فاطمه جون ماشالا چقدر شیرین شده من مرتب میومدم و تمام مطالبتو میخوندم اما نظر نمیذاشتم
مامان فاطمه
19 مهر 93 17:07
سلام خانومی خوبی؟چه خبرا؟ فاطمه جونم خوبه؟دلم براش تنگ شده بود عزیزدلم هزارماشالله چقدر بزرگ شده دخملی نازمون 14 ماهگیت مبارک عزیزم
مامان خمبل و فنقول
25 مهر 93 12:20
ماشاااااااااااااااااءلله خدا حفظش کنه