یه دردسر نسبتا بزرگ

سلام دختر بلای من

گفتم از پوشک گرفتنتو از پونزده فروردین شروع کردم...

روزای اول که خودت میومدی و تو دستشویی و.... من کلی ذوق میکردم ولی الان...

دیگه زیادی به دستشویی علاقه مند شدی طوری که گاهی دلم میخواد لهت کنم

تو دستشویی که قشنگ بیست دقیقه یا بیشتر ما رو نگه میداری و منم باید باهات بشینم

از این طرف تا با کلی وعده و وعید و گاهی هم با دعوا میارمت بیرون بعد دو دقیقه باز میگی (جیش عوض )و باز روز از نو و روزی از نو

این مساله زمانی آزار دهنده میشه که آخر شب که من از شدت خستگی جنازم هوس توالت رفتنت میکنه اونم نه یه بار....

اونجام که میری اساسا تا حال منو با یه کاری نگیری ول نمیکنی

مثلا دیروز بهت گفتم دستتو به سطل آشغال پوشکات نزنی کثیفه...

دفعه بعد که رفتیم دستشویی تو یه چشم به هم زدن رفتی نوک انگشتتو به در سطل آشغال میزنی و با چشای شیطونت به من نگا میکنی و انگشتتو تو دهنت میکنی و میگی... توشه(ترشه)

آخه این بچس ما داریم از همین الان بلده چطوری حرص در بیاره

نمیدونم اصن با این مساله دستشویی رفتنت چطوری برخورد کنم.....................................