شیطنت های دهه اول و مهر نوکری آقا
دختر حسینی من
امروز روز عاشورا و آخرین روز از دهه اول اول محرم بود
همه ی سال منتظر محرم و عشق بازی با روضه های اربابیم و امسال من از ترس شیطنت های بی حد و اندازه شما تا چهارم محرم هیات نرفتم و شب چهارم دیگه دلم خیلی شکست که نمیتونم برم و به بابایی گفتم من به هرقیمتی شده میخوام برم هیات حتی شده همشو سرپا باشم و فاطمه رو از این ور و اونور بگیرم
خلاصه دلو زدم به دریا و به همراه یه دخمل فضول رفتیم هیات
و به همت مامان جون و عمه و سمیرا جون و تنی چند از اقوام عزیز تونستیم بدون تلفات سپری کنیم ولی کمر برام نموند از بس گرفتمت
و شبهای بعد هم به همین منوال سپری شد ولی شب به شب که شلوغ تر میشد فضی جولان دادن شما هم کم تر میشد تا اینکه شب عاشورا حتی جا نبود روی زمین بزارمت و روی پام بودی و تو هم دیدی کاری نمیشه کرد گرفتی یه بیست دقیقه ای خوابیدی و من از اول محرم تا اون شب همون بیست دقیقه بود که تونستم بدون دغدغه عزاداری کنم و چه حالی کردم با خدای خود و ارباب خویش
خدا از همه قبول کنه
و اما....
ظهر عاشورا طبق یک سنت دیرینه توی هیاتمون پیر غلام ابی عبدالله میاد و روسر عزادارا گلی که با تربت امام حسین و گلاب درست شده رو میماله و این یعنی ما خاک بر سر ارباب بی کفنمون شدیم و همچنین مهر نوکریه که به پیشانیه عزادارا میخوره و من شما رو دادم دست بابایی تا امسال هم برای دومین بار به فیض برسی و مهر نوکری به سرت بزنن
خدایا شکرت
گوشه ای از شیطنت های شما در ظهر عاشورا
اینم مهر نوکری
اینجام دسته زنجیر زنیه که رفتیم با هم بابایی رو ببینیم
و بعد از ده دقیقه...
انشالله که هممون زیر بیرق آقا عاقبت بخیر بشیم