یه مشهد متفاوت
دختر گلم
به برکت وجود تو خدا تو ماه شعبان هم مثل ماه رجب قسمتمون کرد بریم زیارت آقا امام رضا(ع)
اما این بار متفاوت تر از همیشه
چون خونه خاله جون و دایی جون مشهده همیشه ما مستقیم میریم اونجا سکنا میگزینیم
ولی این دفعه برای اولین بار با باباجون و مامان جون و عمه جون بعد از تولد شما قسمت شد بریم مشهد که کلی هم بهمون خوش گذشت و چون هتلی که گرفته بودیم تقریبا نزدیک حرم بود پیاده میرفتیم حرم که زیبایی و حال و هوای خودشو داشت
اما امان از شبی که مشهد بودیم.............
همه خسته و کوفته........ شما هم قصد خوابیدن نداشتی و بازیت گرفته بود و خلاصه همه رو علاف خودت کرده بودی مخصوصا عمه جون و مامان جون رو که با همه خستگی شون با مهربونی تمام سعی در خوابوندنت داشتن ولی شما دلت میخواست با عمه بازی کنی و اون وقت شب منتظر تلنگر بودی تا غش غش بخندی و ما هم اینجوری تا اینکه ساعت دو رضایت دادی بخوابی
اینجا موقع نماز مغرب و عشاست که با همراهی زینب کوچولو که نمیدونم از کدوم شهر اومده بود زیارت ما تونستیم نمازو به جماعت تو حرم بخونیم
اینم شما و پنجره فولاد آقا
صبح جمعه ست که اومدیم دعای ندبه و شما خوابی
همین جا با خاله جون اینا قرار گذاشتیم که هم رو ببینیم
اینجام نیشابوره سر زمینای سبزی که مامان جون میخواست سبزی بخره