اولین حس مادرانه
فاطمه عزیزم:
چهار ماه بود که تو در وجودم رشد می کردی ولی وقتی تو را با تمام وجودم حس کردم که برای اولین بار همراه بابایی رفتیم سونوگرافی و وقتی برای اولین بار صدای قلبت را شنیدم به یک باره حس شیرین مادرانه درونم فوران کرد و به وجد آمدم. از شیرینی حس آن لحظه همین بس که اشک شوق در چشمانم نشست.
وقتی دکتر گفت: جنسیت ، دختر. که دیگر سر از پا نمی شناختم. همیشه از خدا یک دختر با ایمان و با عاطفه می خواستم واز اینکه خدای مهربان مرحله اول دعایم را مستجاب کرده بود از مطب دکتر که در آمدیم مدام با خودم می خندیدم و لحظه به لحظه خدا را به خاطر لطف بی کرانش شکر می کردم
و از آن روز به بعد تو شدی همه زندگی من...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی