فاطمه نازمفاطمه نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

فاطمه نازدار من

تولد یازده ماهگی

عزیز من، گل من، تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک دخترم چه زود این روزای شیرین داره در کنار تو سپری میشه اصلا باورم نمیشه یک سال پیش مثل همچین روزایی تو دل مامان بودی و من لحظه شماری میکردم که زودتر بغلت کنم یازده ماه همدم شیرینیا و سختیام بودی یه ماه دیگه تولدته و تو هنوز یه ساله نشده کلی کارای بزرگونه میکنی ماشالله به تو دختر از پیشرفتای زبانیت تا حالا بگم... الان دیگه وقتی بطری  یا لیوان آب میبینی میگی  آآآآآآبه یا از علاقه ای که به عمه جون داری میگی  عمه ماما  و بابا و دپس  هم میگی و یه چیز جالب... وقتی از در خونه در میایم میدونی صدات تو ...
17 تير 1393

ماه مبارک رمضان

حلول ماه مبارک رمضان بر همگی مبارک دوستای گلم ماه رمضان رو به همه تون تبریک میگم و امیدوارم بتونید از این ماه پر برکت بهره کافی و وافی رو ببرید و عباداتتونم قبول باشه و اما ماه رمضان امسال مااااااااا.......... امسال اولین سالیه که ماه مبارک در کنار دخترمم پارسال که چون ماه رمضان ماه آخر بارداریم بود هیچی از روزه هامو نشد بگیرم ولی امسال تصمیم داشتم و دارم که تاجایی که به سلامتی دخترم و خودم لطمه نزنه روزه هامو بگیرم امروز که شکر خدا تا الان که چهار و نیم بعدازظهره تونستم روزه مو بگیرم و فاطمه رو هم راضی نگه دارم بی اذیت نیست ولی نه تا اون حد که نشه بگیری امیدوارم روز های آینده رو خدا توفیق بده و ج...
8 تير 1393

بچه ست ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ینی این روزا من که هیچی بقیه هم تو کارای فاطمه موندن هااااا این مورد خونه مامان جونشه که مثل پیشیا داشت میرفت پشت میز تلوزیون پر رو توی دوربینم نگاه میکنه و میخنده وقتی میبینه میخوایم عکس بگیریم یا اینجا که خودش رفته رو لبه روروئک از اونجا با سعی و تلاش با کله رفته تو روروئک اینجام این چهار پایه رو خودش به این صورت کله پا کرده و رفته توش نشسته بعدشم تا میبینه میخوام عکس بگیرم اینجوری برام میخنده میگن موش تو سوراخ نمیرفت جارو به دمش میبست حکایت دختر ماست که خودش تازه راه افتاده و اصرار داره اشیاء سنگین تر از خودشو با خودش راه ببره مثل همین...
8 تير 1393

پیشرفتهای ده ماهگی

سلام به دختر نازم و دوستای نی نی وبلاگی گلم فاطمه قشنگم تو این ماه از همیشه شیرین تر شدی و با کارات دل همه رو بردی مثلا یاد گرفتی چشماتو ریز میکنی و دهنتو باز میکنی و میخندی طوری همه میخوان بچلوننت یا اینکه  تقلید  میکنی... مثلا اگه یکی سرفه کنه تو هم سرفه میکنی و یا وقتی انگشت اشاره مو میارم بالا که تهدیدت کنم تو هم سریع همین کارو انجام میدی و... و دیگه اینکه چند هفته ای هست که  نای نای  میکنی وقتی برات شعر میخونم و یا آهنگ از تلوزیون پخش میشه میرقصی که تو نوع خودش خیلی با نمک و بی نظیره دندونات  هم تعدادشون به  هشت  عدد رسیده و در اومدن اون چهار تا دندون جدید تو ماه دهم کلی شما ...
3 تير 1393

یه مشهد متفاوت

دختر گلم به برکت وجود تو خدا تو ماه شعبان هم مثل ماه رجب قسمتمون کرد بریم زیارت آقا امام رضا(ع) اما این بار متفاوت تر از همیشه چون خونه خاله جون و دایی جون مشهده همیشه ما مستقیم میریم اونجا سکنا میگزینیم ولی این دفعه برای اولین بار با باباجون و مامان جون و عمه جون بعد از تولد شما قسمت شد بریم مشهد که کلی هم بهمون خوش گذشت و چون هتلی که گرفته بودیم تقریبا نزدیک حرم بود پیاده میرفتیم حرم که زیبایی و حال و هوای خودشو داشت اما امان از شبی که مشهد بودیم............. همه خسته و کوفته........ شما هم قصد خوابیدن نداشتی و بازیت گرفته بود و خلاصه همه رو علاف خودت کرده بودی مخصوصا عمه جون و مامان جون رو که با همه خستگی شو...
2 تير 1393

خدا به خیر کنه

در راستای فضولی های بی نظیر شما دوتا دیگه سوژه شکار شد که دیدنش خالی از لطف نیست فقط خدا به خیر کنه که شما دختری و این کارا رو میکنی اگه پسر بودی وضعیت ما چگونه بود عایا؟؟؟؟ پر رو هنو به دوربینم نگاه میکنی؟   نمیدونم پشت بخاری چی میخوای آخه   ...
2 تير 1393

هدیه مامان جوووووووووون

دختر نازم چند هفته پیش مامان جون اشرف به عشق نوه عزیزش(شما) رفت دوتا پارچه گرفت تا برات پیرهن بدوزه و این شد که خاله بابایی(خواهرمامان جون) و مامان جون واست دوتا پیرهن قشنگ دوختن دستشون درد نکنه قدر موقعیت الانتو بدون که تنها نوه خانواده باباجون اینایی هاااااااااااااا ...
2 تير 1393

خوابیدنت را دوست دارم،دوست دارم

مادرا میدونن وقتی بی دردسر و بدون غرغر بچه میخوابه چه لذتی داره ینی لذتش از خوردن ته دیگ سیب زمینی ماکارونی هم بیشتره هااااااااااااااااا ما هم تا حالا از این لذت بی بهره نبودیم و بعد از پنج دقیقه که فاطمه بی سر و صدا و میشده و ما هم سخت مشغول ار خونه بودیم سر میچرخوندم و با صحنه ای مواجه میشدم که بعدش با قوربون صدقه های مادر بچه(خودم) همراه بود   دیدن این دوتا صحنه که کلی الهی بمیرم و الهی فدات بشم داشت     ...
2 تير 1393