ک مثل ...
دختر نازدار من که الان شدی پسر نازدار نمیدونم از کجا شروع کنم ولی.... بعد از کلی کش و قوس مبنی بر ماشین کردن موهای نرم و نازکت که از زمستون پارسال از من اصرار و از بابایی... بلاخره بنا بر این شد که صبح شنبه ینی 29 فروردین 94 با باباجون ببریمت آرایشگاه و خووووووووب موهاتو کوتاه کنیم بعد دیشب با بابایی شروع کردم به صحبت که ببین موهاش یکدست نیس و دائم به هم ریخته ست و همیشه حتی وقتی موهاشو آب و شونه میکنیم مثل شلخته هاس بچم یه هویی نمیدونم چی شد که نفوذ کلامم یه هویی(تاکید میکنم یه هویی) رفت بالا و بابایی گفت نمیخواد ببرینش آرایشگاه خودم کچلش میکنم هیچی دیگه پدری که از پاییز و زمستون پارسال پافشاری میکرد رو اینکه دخت...
نویسنده :
مامان افسانه
14:09